- تفرج کردن
سیر کردن و گردش نمودن جهت گشادگی خاطر. (ناظم الاطباء). تماشا کردن. سیاحت کردن:...پسر آلتونتاش خوارزمشاه روزی زمستان ببام برآمد تا تفرج کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 410).
برو اندر جهان تفرج کن
پیش ازآن روز کز جهان بروی.
(گلستان).
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی نوبت فراغ
سعدی.
یک روز عنایت کن و تیری بمن انداز
باشد که تفرج کنم آن تیر و کمانت.
سعدی.
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینۀ خدای نما می فرستمت.
حافظ.
رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود
برو اندر جهان تفرج کن
پیش ازآن روز کز جهان بروی.
(گلستان).
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی نوبت فراغ
سعدی.
یک روز عنایت کن و تیری بمن انداز
باشد که تفرج کنم آن تیر و کمانت.
سعدی.
در روی خود تفرج صنع خدای کن
کآیینۀ خدای نما می فرستمت.
حافظ.
رجوع به تفرج و دیگر ترکیبهای آن شود
